Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری برنا»
2024-05-06@21:31:34 GMT

جزئیاتی از اهدای قلب دختر جوان رفسنجانی

تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۸۳۳۵۶۰

جزئیاتی از اهدای قلب دختر جوان رفسنجانی

قلب دختر ۳۱ ساله رفسنجانی، دیروز ظهر توسط یک تیم متخصص که از تهران آمده بودند در بیمارستان این شهرستان برداشت شد و سپس با هواپیما به تهران رفت و با موفقیت به تهران رسید و اکنون در سینه‌ی یک مرد ۴۷ ساله می‌تپد.

به گزارش خبرگزاری برنا از کرمان؛ رئیس بیمارستان علی‌ابن‌ابیطالب(ع) رفسنجان از جزئیات عملیاتی گفت که طی آن، قلب یک قهرمان اهداکننده در رفسنجان برداشت شد و به تهران منتقل و پیوند زده شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

علی موسوی در این‌باره گفت: «تیم پنج نفره برداشت اعضای خانم ۳۱ ساله که دچار مرگ مغزی شده روز شنبه به رفسنجان اعزام شدند. تاکنون اما در رفسنجان فقط عمل‌های پیوند کبد و کلیه انجام می‌شد و در عمل‌های اهدای قلب، فرد اهداکننده نیاز بود که به تهران اعزام شود ولی امروز، اولین اعزام تیم جراحی به استان کرمان برای اهدای قلب صورت گرفت که در رفسنجان انجام شد».

مسئول واحد فراهم‌آوری اعضای پیوندی بیمارستان علی‌ابن ابیطالب (ع) نیز در این خصوص گفت: «اهداکننده در این بیمارستان و گیرنده در بیمارستان مسیح دانشوری تهران به‌طور همزمان جراحی شدند». حمید پاکزادمقدم با بیان این‌که این تیم با هواپیمای جت به فرودگاه رفسنجان آمد و چهار ساعت زمان برای اهدای قلب داشتند، افزود: «قلب پیوندی در ساعت ۱۱:۵۹ ظهر امروز در بیمارستان رفسنجان جداسازی اولیه شد و جهت انتقال به تهران با همراهی کادر متخصص به فرودگاه رفسنجان منتقل شد».

پاکزاد با تاکید بر اینکه پزشکان از زمان جداسازی تنها چهار ساعت وقت داشتند تا عمل پیوند قلب را انجام دهند، ادامه داد: «قلب خانم حسین‌زاده ۳۱ ساله رفسنجانی به یک آقای ۴۷ ساله در تهران جان دوباره‌ای داد و خوشبختانه عمل پیوند با اقدام به موقع تیم پزشکی، به خوبی در بیمارستان تهران انجام شده است».

زهرا عظیمی، مسئول اهدای عضو این بیمارستان نیز بیان کرد: «قهرمان اهداکننده، خانم جوان۳۱ ساله به نام نجمه حسین‌زاده، چهارم بهمن‌ماه به‌دلیل بیماری مغزی در این بیمارستان بستری شده بود که در تاریخ ۱۵ بهمن‌ماه به‌دلیل سکته مغزی دچار مرگ مغزی شد و با موافقت خانواده‌اش اعضای بدن وی به بیماران نیازمند اهدا شد».

 

منبع: خبرگزاری برنا

کلیدواژه: قلب اهدای قلب ۳۱ ساله

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۸۳۳۵۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

۲۳۳۲۱۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119

دیگر خبرها

  • جزئیات جدید از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای
  • جزئیات جدید از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای؛ کارگر ۳۵ ساله قصد فروش یسنا را داشت
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • انجام موفق ۲ عمل اهدای عضو در مشهد به ۵ نفر زندگی دوباره بخشید
  • ۲ عمل اهدای عضو در مشهد نجات بخش جان پنج بیمار شد
  • نجات جان ۵ بیمار با اهدای عضو جوان بجنوردی
  • اهدای عضو جوان بجنوردی، ناجی جان ۵ بیمار شد
  • حیات دوباره ۵ بیمار با اهدای اعضای جوان مرگ مغزی در مشهد